بخشش برای نجات

" دختر جوان و ته تغاری یه خانواده نسبتاً مذهبی بود که پدرش علاقه ی زیادی بهش داشت، عاشق یکی از پسرای الاف (البته الاف خیلی واژه نجیبانه ای برای اون آدم) محله شون شده بود که گویا ظاهر جذاب و گول زننده ای داشت و البته خانواده خوبی هم نداشت و منتها دختر خیلی اطلاعات زیادی از این آدم و اوضاع خانوادگیش نداشت بالاخص که عاشق شده بود و همین باعث کری و کوریش شده بود و فکر میکرد که عشق باید قبل از ازدواج وجود داشته باشه و خیلی نوع عشق والدینش نسبت به هم رو، قبول نداشت، در همون زمان پسر همسایه ی دیگه ای خواستگارش شده بود که شنیده بود میگن پسر چشم پاکیه، ولی بی خیال اون شخص شد و علیرغم مخالفت های والدینش یه روز بی خبر از همه رفت و با اونی که دوستش داشت ازدواج کرد بدون اینکه حتی اون پسر بخواد خیلی خودش و به زحمت بندازه، فکر میکرد خانوادش بعداً کم کم نرم میشن ولی اینطور نشد و از خانواده طردش کردن، بعد ازدواج خیلی زود متوجه شد که چه اشتباه فاجعه باری تو زندگیش کرده دید کسی رو که انتخاب کرده چه آدم مزخرف و لا ابالی ای بوده و اصلاً با اون چیزی که فکر میکرد از زمین تا آسمون فرق داشت آدمی که جز ظاهر هیچ چیز دیگه ای نداشت،متوجه شد که چقدر این آدم با اعتقاداتش متفاوته، از همون ابتدا پشیمون شد ولی چاره ای نداشت، بعد از مدتی دخترش به دنیا اومد، در حالی که واقعاً زندگی سختی داشت و پشیمون بود (در مورد زندگیش در خونه خانواده شوهرش توضیح نمیدم،شما یه چیز تو مایه های خانواده آقای تناردیه و کوزت تصور کنید )ولی نمیتونست کاری برای خودش و فرزندش بکنه و از خانوادش کمک بخواد چرا که کاری بود که خودش کرده بود و متاسفانه به شدت مورد غضب خانواده و پدرش قرار گرفته بود.در نهایت هم به شکل بدی از دنیا رفت و خانوادش سرپرستی دخترش رو به عهده گرفتن و.......(دیگه بقیه ش مهم نیست البته هست ولی موضوع بحث من تا همین جاشه)."



این خلاصه یه داستان ایرانی بود که توی سالن مطالعه دنج دانشگاه که دورش پر از قفسه کتاب های داستان و تاریخ و سیاست و چیزای جالب دیگه بود خوندم، این داستان و حدوداً توی دو سه روز، روزی دو سه ساعت میرفتم سالن مطالعه و می خوندم، نثر داستان خیلی جذاب نبود ولی داستانش برام جالب بود تا ببینم نویسنده می خواد داستان و به کجا برسونه نمیدونم داستانش واقعی بود یا نه ولی پایان تلخی داشت اون زمان منو خیلی به فکر فرو برد به نظرم این داستان می تونست برای هر کسی اتفاق بیفته برای همه آدمهای معتقدی که روزی فریفته ی یکی از زرق و برقای دنیا میشن و به سمتش میرن و به خاطرش شاید خیلی چیزها رو از دست میدن ولی وقتی بهش میرسن میفهمن که قوطی حلبی ای بوده که نور آفتاب بهش خورده بوده و از دور برق میزده!



نمیدونم چرا یاد این آیه افتادم:


أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رابِیًا ۚ وَمِمّا یوقِدونَ عَلَیهِ فِی النّارِ ابتِغاءَ حِلیَةٍ أَو مَتاعٍ زَبَدٌ مِثلُهُ ۚ کَذٰلِکَ یَضرِبُ اللَّهُ الحَقَّ وَالباطِلَ ۚ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً ۖ وَأَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِی الأَرضِ ۚ کَذٰلِکَ یَضرِبُ اللَّهُ الأَمثالَ﴿۱۷﴾


خداوند از آسمان آبی فرستاد؛ و از هر درّه و رودخانه‌ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد؛ سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛ و از آنچه (در کوره‌ها،) برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می‌کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می‌آید -خداوند، حق و باطل را چنین مثل می‌زند!- امّا کفها به بیرون پرتاب می‌شوند، ولی آنچه به مردم سود می‌رساند [= آب یا فلز خالص] در زمین می‌ماند؛ خداوند اینچنین مثال می‌زند!


سوره مبارکه الرعد آیه 17

آیه از اینجا  کپی شده:)


.............................................................................................................................

پی نوشت1:اینقدر حس بدی داره وقتی انسان می فهمه شیطان چه کلاه گشادی سرش گذاشته:(


پی نوشت2:میگن قدر گوهر، گوهری داند یا میگن آب و بده دست تشنه، توی ازدواجم همینه وقتی دختری ارزش ایمان و اعتقاد رو ندونه چطور میتونه به داشتن همسری با ایمان افتخار کنه یا وقتی پسری ارزش عفت و پاکدامنی رو ندونه چطور میتونه به داشتن همسری با عفت افتخار کنه؟


پی نوشت 3:توی این داستان بعد از مرگ دلخراش این دختر، اولین چیزی که به نظرم رسید این بود که چرا خانوادش قبل از مرگ این دختر نبخشیدنش و به سراغش نیومدن تا اتفاقای بعدی نیوفته!


پی نوشت4: ما آدما خیلی وقتها نمیدونیم در مقابل اشتباه و خطای دیگران چقدر باید اونها رو تنبیه کنیم؟و چه زمانی باید ببخشیمشون؟قبل از اینکه دیر بشه و بخشیدن بی فایده باشه.


پی نوشت5: آیا شده تا حالا بی حساب کسی رو ببخشید فقط به خاطر نجات اون آدم برای اینکه بار گناهش سبک بشه، یا شده از خطاش چشم پوشی کنید و خطاش رو ندید بگیرید برای اینکه خجالت نکشه؟


پی نوشت6: فکر کنید به خدا که نه تنها چشم پوشی میکنه از گناه بلکه خودش یه کاری میکنه که بهانه درست شه آدم توبه کنه و برگرده مثل همین ماههای رجب،شعبان،رمضان و یا خیلی زمان های دیگه که خدا به انسان فرصت میده تا برگرده، مسئله اینجاست که خدا به نجات انسان فکر میکنه نه چیز دیگه هدف تربیته نه هلاکت!



۰ لایک:)
کسی تو زندگیم نیست که نبخشیده باشمش. یا اگه هست من یادم نمیاد. 
آدما اشتباه میکنن و تقصیر خودشون هم نیست معمولا. 

اینکه همه رو بخشیدید خیلی خوبه  ولی اینو که اشتباه آدما تقصیر خودشون نباشه رو موافق نیستم اتفاقاً فکر میکنم خیلی وقتها آدما مقصرن منتها باید بخشید تا اون شخص بتونه از نو شروع کنه البته اگه خودش بخواد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
***************************
إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ
خدایا اگر مرا بر جرمم بگیرى، من نیز تو را به عفوت بگیرم،

وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ
و اگر به گناهانم بنگرى، جز به آمرزشت ننگرم،

وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ
و اگر مرا وارد دوزخ کنى، به اهل آن آگاهى دهم که تو را دوست دارم

که تو را دوست دارم
که تو را دوست دارم
که تو را دوست دارم
که تو را دوست دارم
*****************************



طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان