من زنده ام 2

"به برادر ها نگاه کردم.آنها بی توجه به نگهبان های مسلح بالای سرشان، با چشمانی مضطرب به سمت ما برگشته و خیره شده بودند.

احساس کردم همه ی برادران در حالت خیز و آماده ی حمله اند.بنت الخمینی، بنت الخمینی گویان ما را به سمت گودالی که برادران در آن بودند هدایت کردند.با دیدن آنها دچار احساس دو گانه ای شده بودیم.هم حضورشان برای ما قوت قلب بود و هم از دیدن غیرت به زنجیر کشیده شده ی آنها و خنده ی مستانه عراقی ها شرمنده بودیم.یاد روزهایی افتادم که می خواستم خدا امتحانم کند.باورم نمی شد که امتحان من اسارت باشد.

برادرهایم را می دیدم که دست بسته و اسیرند.نمی خواستم جلوی دشمن ضعف نشان دهم.عنوان بنت الخمینی و ژنرال به من جسارت و جرأت بیشتری می داد اما از سرنوشت مبهمی که پیش رویم بود می ترسیدم.نمی توانستم فکر کنم چه اتفاقی ممکن است برای ما بیفتد.دلم روضه ی امام حسین(ع) می خواست.دوست داشتم یکی بنشیند و برایم روضه ی عصر عاشورا بخواند.خودم را سپردم به حضرت زینب...

وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادرها جا باز کردند.روی دست و پای همدیگر نشستند تا ما دوتا راحت بنشینیم ومعذب نباشیم.سربازهای عراقی که این صحنه را دیدند،به آنها تشر زدند که چرا جا باز می کنید و روی دست و پای هم نشسته اید و با اسلحه هایشان برادرها را از هم دور می کردند.نگاه های چندش آور و کش دارشان از روی ما برداشته نمی شد.

یکباره یکی از برادر ها که لباس شخصی و هیکل بلند و درشتی داشت با سر تراشیده و سبیل های پر پشت،بلند شد و با لهجه ی غلیظ آبادانی جواد را صدا کرد و گفت:هر چی گفتم راست و حسینی براشون ترجمه کن تا شیر فهم بشن!

رو به سربازهای بعثی کرد و گفت:به من می گن اسمال یخی، بچه ی آخر خطم،نگاه به سرم کن ببین چقدر خط خطیه،هر خطش برای دفاع از ناموسمونه.ما به سر نامسمون قسم می خوریم،فهمیدی؟جوانمرد مردن و با غیرت و شرف مردن برای ما افتخاره.

دست به سبیلش برد و یک نخ از آن را کند و گفت:ما به سبیلمون قسم میخوریم.چشمی که ندونه به ناموس مردم چطوری نگاه کنه مستحق کور شدنه.وقتی شما زن ها رو به اسارت می گیرید یعنی از غیرت و شرف و مردانگی شما چیزی باقی نمونده که بتونه معنی ناموس رو بفهمه و غیرت رو معنی کنه.شرف پیش شما به پشیزی نمی ارزه.این چه مسلمانیه،آی مسلمان ها...

سربازها او را میدیدند که چگونه رگ گردنش برآمده و خون جلوی چشمش رو گرفته است.از جواد پرسیدند:یالا ترجم،شی گول؟نخسر علیه رصاصه(یالا ترجمه کن،چی میگه،خرجش یک گلوله است).

برادر عرب زبان نمی دانست چگونه این همه خشم و عصبانیت را تلطیف و بعد ترجمه کند.مِن مِن می کرد.نمی دانست چه بگوید که اسمال یخی گفت:کا، می ترسی از ناموست دفاع کنی؟زنده بودن هنر نیست.جوانمرد زندگی کردن هنره...  "




"از اینکه در حریم امن برادر های خودمان قرار داشتیم احساس آرامش و غرور می کردیم.ولی در حبس بودن آنها رنج بسیار سنگین را به ما تحمیل می کرد.باز و بسته شدن در سلول ما و حتی نگاه بعثی ها تحت کنترل آنها بود.بعثی ها از غیرت آنها که در زنجیر بودند وحشت داشتند و نمی توانستند به ما چپ نگاه کنند.هر وقت بعثی ها در سلول ما را باز می کردند صدای فریاد کسی را می شنیدیم که می گفت:((نصر من الله و فتح قریب)) و بچه های دیگر هم جواب می دادند و ((بشر المومنین)).نمی دانستیم کسی که نسبت به باز شدن در سلول ما واکنش و حساسیت نشان می دهد کیست اما بعدها فهمیدیم او وزیر نفت محمد جواد تندگویان است."


داستان، داستانه اسارته،اما چه اسارتی! اسارت آدمهای آزاده، آدمهایی که هر چه قدر هم جسم هاشون رو در بند کنی روح شون اسارت شدنی نیست!

قصه غیرت مردان در بند و حیا و عفت زنان به اسارت در اومده، آدمهایی که عقیده و ایمانشون در سخت ترین شرایط نمیذاره تا امید و توکلشون رو از یاد ببرن و در بدترین لحظات باز هم انسان میمونن.

وقتی این کتاب رو خوندم یاد زندگی روزمره خودمون افتادم که چطور خیلی راحت داریم با آرامش و امنیت در این سرزمین زندگی میکنیم و برخی از ما، هر از چند گاهی با ناسپاسی تمام همه چی رو زیر سوال میبریم!

این کتاب قسمتهای جالب زیادی داشت تا بخوام براتون بذارم منتها گذاشتنش از حوصله بنده و البته یک پست خارج بود و به همین دلیل به این دو قسمت اکتفا کردم،و صد البته که قسمتهای با غیرتش برام بسیار جالب بود!


در کل "من زنده ام" کتاب خوب و تامل برانگیزی بود.



..........................................................................................................................


***** امیدوارم رفتار عراقی های توصیف شده در این متن رو به کلشون تعمیم ندید، چرا که در هر ملت و قومی خوب و بد هست، خوب و بد به قومیت و ملیت ربطی نداره به راه روش و عقاید انسان مربوطه!




۰ نظر ۰ لایک:)

فان حزب الله هم الغالبون



وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
و کسانى را که در راه خدا کشته شدند مرده مپندار، بلکه زندگانند و نزد پروردگارشان روزى داده می‏شوند.


سوره آل عمران،آیه 169




إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ

ولىّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده ‏اند: همان کسانى که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.


وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ


سوره مائده،آیات55و56




...........................................................................................................................
پی نوشت1: واقعاَ چطور میشه توی یه خانواده این همه آدم خوب و مخلص و پاک تربیت میشن؟
 چی میشه که یه گروه و حزب میتونه اینقدر مخلصانه پای آرمانش بایسته و بدون هیچ حاشیه و سهم خواهی ای برای اعتلای اسلام و انقلاب تلاش کنه؟
چی میشه که فرهنگ یک جامعه میشه مقاومت و لاغیر؟

پی نوشت2:دارم به مادران و همسران با تقوا، صبور و انقلابی این آدمها فکر میکنم به زنانی که کم از این مردها ندارن! آدمهای پشت صحنه ای که حتما یکی از پاسخهای سوالات پی نوشت 1 هستن.

پی نوشت3:چطور میشه از زنانی که همه فکر و ذکرشون دنیا و زرق و برق اون باشه انتظار تربیت آدمهای بزرگ رو داشت؟حواسمون به زنان جامعه مون هست؟به رشد و بالندگیشون فکر میکنیم؟ به اینکه دشمن برای از پای درآوردن زن به زور متوسل نمیشه، از زر استفاده میکنه، جسم زن رو ترور نمیکنه بلکه روحشو از بین میبره!




آیات کپی شده از اینجا




۱ نظر ۰ لایک:)

از بعثت تا ظهور




الْحَمْدُ للهِِ النَّاشِرِ فِی الْخَلْقِ فَضْلَهُ، وَ الْبَاسِطِ فِیهمْ بِالْجُودِ یَدَهُ. نَحْمَدُهُ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ، وَ نَسْتَعِینُهُ عَلَى
رِعَایَةِ حُقُوقِهِ، وَ نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ غَیْرُهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ بَأَمْرِهِ صَادِعاً، وَ بَذِکْرِهِ نَاطِقاً،
فَأَدَّى أَمِیناً، وَ مَضَى رَشِیداً; وَ خَلَّفَ فِینَا رَایَةَ الْحَقِّ، مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زَهَقَ، وَ مَنْ
لَزِمَهَا لَحِقَ، دَلِیلُهَا مَکِیثُ الْکَلامِ، بَطِیءُ الْقِیَامِ، سَرِیعٌ إِذَا قَامَ، فَإِذَا أَنْتُمْ أَلَنْتُمْ لَهُ رِقَابَکُمْ، وَ أَشَرْتُمْ إِلَیْهِ
بِأَصَابِعِکُمْ، جَاءَهُ الْمَوْتُ فَذَهَبَ بِهِ، فَلَبِثْتُمْ بَعْدَهُ مَا شَاءَ اللهُ حَتَّى یُطْلِعَ اللهُ لَکُمْ مَنْ یَجْمَعُکُمْ وَ یَضُمُّ
نَشْرَکُمْ، فَلا تَطْمَعُوا فِی غَیْرِ مُقْبِل، وَ لاَ تَیْأَسُوا مِنْ مُدْبِر، فَإِنَّ الْمُدْبِرَ عَسَى أَنْ تَزِلَّ بِهِ إِحْدَى قَائِمَتَیْهِ، وَ
تَثْبُتَ الأُخْرى، فَتَرْجِعَا حَتَّى تَثْبُتَا جَمِیعاً.

أَلاَ إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّد، صَلَّى الله عَلَیْهَ وَ آلَهِ کَمَثَلِ نُجُومِ السَّماءِ: إِذَا خَوَى نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ، فَکَأَنَّکُمْ قَدْ
تَکَامَلَتْ مِنَ الله فِیکُمُ الصَّنَائِعُ، وَ أَرَاکُمْ مَا کُنْتُمْ تَأْمُلُونَ.





ستایش مخصوص خداوندى است که فضل و بخشش خود را در تمامى مخلوقات منتشر ساخته،ودست جود و سخایش را به سوى آنان گشوده است! او را در تمام کارهایش ستایش مى کنیم و براى رعایت حقوقش از او یارى مى طلبیم; و گواهى مى دهیم که جز او معبودى نیست   و محمّد بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد تا فرمان حق را آشکارا بیان کند، و به تبیین اوصافش بپردازد.او با امانت رسالت خویش را ادا کرد و با راستى و درستى به راه خود ادامه داد و

پرچم حق را در میان ما به یادگار گذارد. پرچمى که هر کس از آن پیشى گیرد از دین خارج شود!و هر کس از آن عقب بماند، هلاک گردد! و آن کس که همراه و ملازم آن باشد(به سر منزل سعادت) مى رسد.

راهنماى این پرچم، با تأنّى سخن مى گوید و دیر به پا مى خیزد; امّا هنگامى که به پا خاست، با سرعت و قاطعیّت پیش مى رود. امّا زمانى که شما تحت فرمان او در آیید و با انگشت به سوى او اشاره کنید (و همه تسلیم فرمان او گردید) مرگ او فرا مى رسد و دورانش سپرى مى شود

و بعداز او، مدتى در انتظار خواهید بود، تا خداوند شخصى را ظاهر کند که شما را جمع نماید و پراکندگیتان را به جمعیّت مبدّل سازد.

بنابراین، به چیزى که نیامده، دل نبندید و نسبت به آنچه گذشته، مأیوس و نگران نباشید! زیرا آن کس که پشت کرده، ممکن است یکى از پاهایش بلغزد و دیگرى برقرار ماند. سپس هر دو با هم، به جاى خود باز گردد و ثابت شود (و پیروزى بیافریند).

آگاه باشید! آل محمّد(صلى الله علیه وآله) همانند ستارگان آسمانند که هرگاه یکى از آنها غروب کند، دیگرى طلوع مى کند. گویا (مى بینم در پرتو خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)) نعمت هاى الهى بر شما کامل شده، و آنچه را آرزو داشته اید، خدا به شما ارزانى داشته است.

نهج البلاغه،خطبه 100







.........................................................................................................................

پی نوشت:میخواستم دل نوشته ای بنویسم برای پیامبر مهربانی ها دیدم بیشتر شبیه سوگنامه است در این زمان فرح و شادی!

فقط دعا می کنم:

یا رسول الله جهان نیازمند بعثتی دوباره است دعا کنید برای ظهور جانشین برحقتان!

یا رسول الله دعا کنید برای رهایی ما از جاهلیت و غفلت!




خطبه کپی شده از سایت آیت الله مکارم شیرازی

۰ نظر ۰ لایک:)

بخشش برای نجات

" دختر جوان و ته تغاری یه خانواده نسبتاً مذهبی بود که پدرش علاقه ی زیادی بهش داشت، عاشق یکی از پسرای الاف (البته الاف خیلی واژه نجیبانه ای برای اون آدم) محله شون شده بود که گویا ظاهر جذاب و گول زننده ای داشت و البته خانواده خوبی هم نداشت و منتها دختر خیلی اطلاعات زیادی از این آدم و اوضاع خانوادگیش نداشت بالاخص که عاشق شده بود و همین باعث کری و کوریش شده بود و فکر میکرد که عشق باید قبل از ازدواج وجود داشته باشه و خیلی نوع عشق والدینش نسبت به هم رو، قبول نداشت، در همون زمان پسر همسایه ی دیگه ای خواستگارش شده بود که شنیده بود میگن پسر چشم پاکیه، ولی بی خیال اون شخص شد و علیرغم مخالفت های والدینش یه روز بی خبر از همه رفت و با اونی که دوستش داشت ازدواج کرد بدون اینکه حتی اون پسر بخواد خیلی خودش و به زحمت بندازه، فکر میکرد خانوادش بعداً کم کم نرم میشن ولی اینطور نشد و از خانواده طردش کردن، بعد ازدواج خیلی زود متوجه شد که چه اشتباه فاجعه باری تو زندگیش کرده دید کسی رو که انتخاب کرده چه آدم مزخرف و لا ابالی ای بوده و اصلاً با اون چیزی که فکر میکرد از زمین تا آسمون فرق داشت آدمی که جز ظاهر هیچ چیز دیگه ای نداشت،متوجه شد که چقدر این آدم با اعتقاداتش متفاوته، از همون ابتدا پشیمون شد ولی چاره ای نداشت، بعد از مدتی دخترش به دنیا اومد، در حالی که واقعاً زندگی سختی داشت و پشیمون بود (در مورد زندگیش در خونه خانواده شوهرش توضیح نمیدم،شما یه چیز تو مایه های خانواده آقای تناردیه و کوزت تصور کنید )ولی نمیتونست کاری برای خودش و فرزندش بکنه و از خانوادش کمک بخواد چرا که کاری بود که خودش کرده بود و متاسفانه به شدت مورد غضب خانواده و پدرش قرار گرفته بود.در نهایت هم به شکل بدی از دنیا رفت و خانوادش سرپرستی دخترش رو به عهده گرفتن و.......(دیگه بقیه ش مهم نیست البته هست ولی موضوع بحث من تا همین جاشه)."



این خلاصه یه داستان ایرانی بود که توی سالن مطالعه دنج دانشگاه که دورش پر از قفسه کتاب های داستان و تاریخ و سیاست و چیزای جالب دیگه بود خوندم، این داستان و حدوداً توی دو سه روز، روزی دو سه ساعت میرفتم سالن مطالعه و می خوندم، نثر داستان خیلی جذاب نبود ولی داستانش برام جالب بود تا ببینم نویسنده می خواد داستان و به کجا برسونه نمیدونم داستانش واقعی بود یا نه ولی پایان تلخی داشت اون زمان منو خیلی به فکر فرو برد به نظرم این داستان می تونست برای هر کسی اتفاق بیفته برای همه آدمهای معتقدی که روزی فریفته ی یکی از زرق و برقای دنیا میشن و به سمتش میرن و به خاطرش شاید خیلی چیزها رو از دست میدن ولی وقتی بهش میرسن میفهمن که قوطی حلبی ای بوده که نور آفتاب بهش خورده بوده و از دور برق میزده!



نمیدونم چرا یاد این آیه افتادم:


أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رابِیًا ۚ وَمِمّا یوقِدونَ عَلَیهِ فِی النّارِ ابتِغاءَ حِلیَةٍ أَو مَتاعٍ زَبَدٌ مِثلُهُ ۚ کَذٰلِکَ یَضرِبُ اللَّهُ الحَقَّ وَالباطِلَ ۚ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً ۖ وَأَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِی الأَرضِ ۚ کَذٰلِکَ یَضرِبُ اللَّهُ الأَمثالَ﴿۱۷﴾


خداوند از آسمان آبی فرستاد؛ و از هر درّه و رودخانه‌ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد؛ سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛ و از آنچه (در کوره‌ها،) برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می‌کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می‌آید -خداوند، حق و باطل را چنین مثل می‌زند!- امّا کفها به بیرون پرتاب می‌شوند، ولی آنچه به مردم سود می‌رساند [= آب یا فلز خالص] در زمین می‌ماند؛ خداوند اینچنین مثال می‌زند!


سوره مبارکه الرعد آیه 17

آیه از اینجا  کپی شده:)


.............................................................................................................................

پی نوشت1:اینقدر حس بدی داره وقتی انسان می فهمه شیطان چه کلاه گشادی سرش گذاشته:(


پی نوشت2:میگن قدر گوهر، گوهری داند یا میگن آب و بده دست تشنه، توی ازدواجم همینه وقتی دختری ارزش ایمان و اعتقاد رو ندونه چطور میتونه به داشتن همسری با ایمان افتخار کنه یا وقتی پسری ارزش عفت و پاکدامنی رو ندونه چطور میتونه به داشتن همسری با عفت افتخار کنه؟


پی نوشت 3:توی این داستان بعد از مرگ دلخراش این دختر، اولین چیزی که به نظرم رسید این بود که چرا خانوادش قبل از مرگ این دختر نبخشیدنش و به سراغش نیومدن تا اتفاقای بعدی نیوفته!


پی نوشت4: ما آدما خیلی وقتها نمیدونیم در مقابل اشتباه و خطای دیگران چقدر باید اونها رو تنبیه کنیم؟و چه زمانی باید ببخشیمشون؟قبل از اینکه دیر بشه و بخشیدن بی فایده باشه.


پی نوشت5: آیا شده تا حالا بی حساب کسی رو ببخشید فقط به خاطر نجات اون آدم برای اینکه بار گناهش سبک بشه، یا شده از خطاش چشم پوشی کنید و خطاش رو ندید بگیرید برای اینکه خجالت نکشه؟


پی نوشت6: فکر کنید به خدا که نه تنها چشم پوشی میکنه از گناه بلکه خودش یه کاری میکنه که بهانه درست شه آدم توبه کنه و برگرده مثل همین ماههای رجب،شعبان،رمضان و یا خیلی زمان های دیگه که خدا به انسان فرصت میده تا برگرده، مسئله اینجاست که خدا به نجات انسان فکر میکنه نه چیز دیگه هدف تربیته نه هلاکت!



۱ نظر ۰ لایک:)

امام

برای برخی واژه ها میشه یه نمادی پیدا کرد که معنای اون واژه رو به تمام و کمال در خودش داره مثل زلالی و پاکی که نمادش آبه یا استقامت که نمادش سروه!

به نظرم برای واژه مررررررررررد هم در طول تاریخ انسان هایی بودن که این واژه بسیار برازنده شون بوده  ولی نمیدونم چرا هر وقت میگن مرررررررررررد و تمام مشتقاتش مثل جوانمردی و فتوت و پهلوونی و............ یه نفر بیشتر تو نظرم نمیاد جز  آقا امیرالمونین که حتی میتونم بگم این واژه ها هم خودشون وام دار ایشونن.


 

 

              وَ قالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفى
              و آن حضرت فرمود: اگر با این شمشیر بر بُن بینى مؤمن زنم که با
             هذا عَلى اَنْ یُبْغِضَنى ما اَبْغَضَنى. وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیا
             من دشمنى ورزد دشمنى نخواهد کرد. و اگر تمام جهان را در
             بِجَمّاتِها عَلَى الْمُنافِقِ عَلى اَنْ یُحِبَّنى ما اَحَبَّنى. وَ ذلِکَ
             کام منافق ریزم که مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت. زیرا
             اَنَّهُ قُضِىَ فَانْقَضى عَلى لِسانِ النَّبِىِّ الاُْمِّىِّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ
              قضا جارى شده و بر زبان پیامبر امّى صلّى اللّه علیه و آله

             وَ آلِهِ اَنَّهُ قالَ: «یا عَلِىُّ، لایُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ، وَ لایُحِبُّکَ مُنافِقٌ.»
             گذشته که فرمود: یا على، مؤمن تو را دشمنى نکند، و منافق تو را دوست ندارد.

              نهج البلاغه،حکمت 45

 


             وَ قالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: [ قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ صِدْقُهُ
             و آن حضرت فرمود: اندازه مرد به اندازه همت او، و صداقتش
             عَلى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ، وَ شَجاعَتُهُ عَلى قَدْرِ اَنَفَتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلى
             به مقدار جوانمردى او، و دلیریش به اندازه عار داشتنش از کار زشت، و پاکدامنیش
             قَـدْرِ غیرَتِـهِ.
             به میزان غیرت اوست.

             نهج البلاغه،حکمت 47

 

.....................................................................................................................

پی نوشت1:همیشه در نظرم مرررررررررد یعنی علی و علی یعنی مرررررررررررد.

پی نوشت2:هر کس میخواد بدونه چقدر مرده میزان مشخصه، نگاه کنه ببینه چقدر صفاتش نزدیک به آقا امیرالمونین.

پی نوشت3:این سکانس فیلم امام علی علیه السلام رو هیچ وقت یادم نمیره :تو جنگ صفین سپاه معاویه قرآن بر سر نیزه ها کرده بودن بعد سپاه امام کمی سست شده بودن یادم مالک اشتر یه جمله ای گفت خیلی عالی بود گفت:قرآن ناطق علی ست.


 

 

۰ نظر ۰ لایک:)
***************************
إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ
خدایا اگر مرا بر جرمم بگیرى، من نیز تو را به عفوت بگیرم،

وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ
و اگر به گناهانم بنگرى، جز به آمرزشت ننگرم،

وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ
و اگر مرا وارد دوزخ کنى، به اهل آن آگاهى دهم که تو را دوست دارم

که تو را دوست دارم
که تو را دوست دارم
که تو را دوست دارم
که تو را دوست دارم
*****************************



طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان